سفر امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا

صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

تور کربلا

تور کربلا نوروز

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
تور کربلا نوروز
::
عناوین مطالب وبلاگ
::

::تور کربلا
::فضائل زیارت امام حسین (ع) و زیارت کربلا
::درباره واقعه کربلا
::اماکن متبرکه عراق
::اطلاعات زائر
::هتل های کربلا
::هتل های نجف اشرف
::هتل های کاظمین


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: رامش
:: رضا والی نژاد

آمار بازديد :




سفر امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا

واقعه کربلا مجموعه رخدادهایی است که با حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکه و سپس به کربلا آغاز شد و به صف‌آرایی سپاه عبیدالله بن زیاد به فرماندهی عمر بن سعد در برابر کاروان امام حسین(ع) و شهادت آن حضرت و یارانش در کربلا و اسارت اهل بیت انجامید. واقعه کربلا دل‌خراش‌ترین فاجعه تاریخ اسلام نزد مسلمانان، به ویژه شیعیان، است.

حرکت امام حسین(ع) در آخرین روزهای رجب سال ۶۰ق، پس از مرگ معاویه، از مدینه به طرف مکه آغاز شد. در این سفر، خانواده امام و شماری از بنی هاشم و برخی از شیعیان همراه امام(ع) بودند.

امام حسین(ع) حدود چهار ماه در مکه ماند ولی با توجه به احتمال کشته شدنش در مکه به دست عاملان یزید و نیز دعوت کوفیان از وی برای رفتن به کوفه، امام روز ۸ ذی الحجه راهی این شهر شد. امام پیش از رسیدن به کوفه، از شهادت مسلم و پیمان‌شکنی کوفیان باخبر شد و پس از آنکه حر بن یزید راه را بر ایشان بست، به سمت کربلا رفت و در آنجا با لشکر عمر بن سعد روبه‌رو شد.
محتویات

خودداری امام حسین از بیعت با یزید

پس از مرگ معاویه (۱۵ رجب ۶۰ق) از مردم برای یزید بیعت گرفته شد. یزید تصمیم گرفت از چند تن از بزرگان مسلمانان که دعوت معاویه را برای بیعت با یزید نپذیرفته بودند، بیعت بگیرد؛ به حاکم وقت مدینه -ولید بن عتبه- نامه‌ای نوشت و او را از مرگ معاویه مطلع ساخت و در نامه بسیار کوتاه دیگری خطاب به ولید نوشت:

«از حسین بن علی(ع) و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر به زور بیعت بگیر و هر کس نپذیرفت گردنش را بزن.»
پس از آن، نامه دیگری نیز از طرف یزید آمد که در آن تأکید کرده بود:

نام موافقان و مخالفان را برای من بنویس و سر حسین بن علی(ع) را نیز با جواب نامه به سوی من بفرست».

ولید با مروان بن حکم مشورت کرد و سپس عبدالله بن‌عمرو را به دنبال امام حسین(ع)، ابن زبیر، عبداللّه بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر فرستاد.


امام(ع) به همراه سی نفر از نزدیکان خود به دارالاماره مدینه رفت ولید خبر مرگ معاویه را به امام حسین(ع) داد و سپس نامه یزید را برای او قرائت کرد که در آن از ولید خواسته شده بود از حسین بن علی(ع) برایش بیعت بگیرد. امام(ع) به ولید فرمود: «آیا تو راضی می‌شوی که من در پنهانی با یزید بیعت کنم؛ به گمانم هدف تو این است که بیعت من در حضور مردم باشد.» ولید جواب داد: «نظر من نیز همین است.» حضرت(ع) فرمود: «پس تا فردا به من فرصت بده تا نظر خود را اعلام کنم.»

حاکم مدینه عصر روز بعد از ملاقات امام(ع)، مأموران خود را به خانه حضرت(ع) فرستاد تا جواب ایشان را دریافت کند امام(ع) آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت ولید همراه بود. حضرت(ع) تصمیم گرفت مدینه را ترک کند.
حرکت از مدینه به مکه

با توجه به شرایط پیش‌آمده، امام حسین(ع) شب یکشنبه، دو شب مانده از ماه رجب و به نقلی دیگر سوم شعبان سال ۶۰ق به همراه ۸۲ نفر از اهل بیت و یارانش، مدینه را به قصد مکه ترک کرد. بنابر برخی منابع، ایشان شب‌هنگام نزد قبر مادر و برادر رفت و نماز خواند و وداع کرد و صبح به خانه برگشت. در برخی دیگر از منابع آمده است حضرت(ع) دو شب متوالی را در کنار قبر رسول خدا(ص) بیتوته کرد

در این سفر به جز محمد بن حنفیه بیشتر خویشاوندان امام حسین(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزاده‌های آن حضرت(ع)، ایشان را همراهی می‌کردند. علاوه بر بنی هاشم، بیست و یک نفر از یاران امام حسین(ع) نیز با ایشان در این سفر همراه شده بودند


محمد بن حنفیه برادر امام حسین(ع) پس از اطلاع از سفر قریب‌الوقوع امام، برای خداحافظی نزد ایشان آمد. امام(ع) وصیتنامه ای برای او نوشت که در آن آمده است:

                    إنّی لَم اَخْرج أشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسداً و لا ظالماً وَ إنّما خرجْتُ لِطلب الإصلاح فی اُمّة جدّی اُریدُ أنْ آمُرَ بالمعروف و أنْهی عن المنکر و اسیرَ بِسیرة جدّی و سیرةِ أبی علی بن أبی طالب
                    من از روی ناسپاسی و زیاده خواهی و برای فساد و ستمگری، قیام نکردم؛ بلکه اصلاح امّت جدّم را می‌جویم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدّم و پدرم علی بن ابی طالب(ع) رفتار کنم....”


امام حسین(ع) با همراهانش از مدینه خارج شد و بر خلاف خواسته نزدیکانش راه اصلی مکه را پیش گرفت.در میان راه مکه، امام(ع) با عبدالله بن مطیع برخورد کرد. او از مقصد امام پرسید. امام فرمود: «اکنون آهنگ مکه دارم. چون آنجا رسم، از خداوند متعال برای پس از آن، طلب خیر خواهم کرد». عبدالله امام را از مردم کوفه برحذر داشت و از ایشان خواست در مکه باقی بماند
امام حسین(ع) پس از پنج روز، در سوم شعبان سال ۶۰ق به مکه رسید و با استقبال گرم مردم مکه و حاجیان بیت الله الحرام روبرو شدمسیر حرکت امام(ع) از مدینه به مکه شامل این منازل است: ذوالحلیفه، ملل، سیاله، عرق ظنیه، زوحاء، انایه، عرج، لحر جمل، سقیا، ابواء، گردنه هرشا، رابغ، جحفه، قدید، خلیص، عسفان و مر الظهران.


امام حسین(ع) بیش از چهار ماه از سوم شعبان تا هشتم ذی الحجه در مکه ماند. ساکنان مکه با شنیدن خبر حضور امام(ع) خوشحال شدند و صبح و شام، نزد حضرت(ع) در رفت‌وآمد بودند و گفته‌اند که این بر عبدالله بن زبیر سخت گران آمد؛ چرا که امید داشت مردم مکه با وی بیعت کنند؛ ولی می‌دانست که تا امام حسین(ع) در مکه است، کسی با او بیعت نمی‌کند.

نامه سلیمان بن صُرَد به امام حسین(ع)
...سپاس خدای را که دشمن جبّار تو را شکست؛ کسی که بر این امّت شورید؛ اموال آن را غصب کرد و بدون رضایت بر آن حاکم شد؛ پس از آن، بهترین‌ها را کشت و بدترین‌ها را برجای گذاشت و مال خدا را میان ثروتمندان بگرداند؛ دور باد همان‌گونه که ثمود؛ اما اکنون امامی نداریم، بیا، شاید خداوند همه ما را زیر سایه رهبری تو بر راه حق، وحدت بخشد...


نامه کوفیان
مدت چندانی از ورود امام(ع) به مکه نگذشته بود که شیعیان عراق خبر مرگ معاویه را دریافت کردند و از بیعت نکردن امام حسین(ع) و ابن زبیر با یزید باخبر شدند. از این رو در منزل سلیمان بن صُرَد خُزاعی گرد آمدند و اقدام به نوشتن نامه‌ای به امام و دعوت از ایشان به کوفه نمودند. دو روز پس از ارسال این نامه، کوفیان ۱۵۰ نامه (که هر نامه شامل امضای یک تا چهار نفر بود) به سوی امام(ع) فرستادند. دو روز بعد نیز نامه‌هایی نزد امام(ع) فرستاده شد. محتوای همه این نامه‌ها درخواست از حضرت برای آمدن به کوفه بود.

امام(ع) از پاسخ دادن به نامه‌ها خودداری می‌کرد تا اینکه حجم نامه‌ها بسیار زیاد شد، آن گاه امام(ع) نامه‌ای نوشت در این نامه آمده است که:

                    ...من، برادرم، عموزاده‌ام و فرد مورد اعتماد از اهل بیتم را می‌فرستم. به او گفته‌ام تا از حال و کار و عقیده شما مرا آگاه سازد. اگر او به من نوشت که آرای شما همان است که در نامه‌هایتان آمده، نزد شما خواهم آمد... امام، فقط کسی است که به کتاب خدا عمل کند، عدالت را اجرا نماید، به دین حق باور داشته باشد و خود را وقف خداوند کند

سفیر امام(ع) در کوفه


امام حسین(ع) نامه‌ای به مردم کوفه نوشت و آن را به پسر عمویش مسلم بن عقیل داد تا عازم عراق شود و اوضاع و احوال آنجا را بررسی کند و به ایشان گزارش دهد.

مسلم پس از رسیدن به کوفه در خانه مختار بن ابی عبیده و بنابر برخی روایات در خانه مسلم بن عوسجه ساکن شد. شیعیان به محل اقامت مسلم رفت و آمد می‌کردند و او نامه امام را برای آنان می‌خواند. مسلم آغاز به گرفتن بیعت برای امام حسین(ع) کرد.در کوفه ۱۲۰۰۰ یا ۱۸۰۰۰ و یا بیش از ۳۰۰۰۰ نفربا امام حسین(ع) بیعت کردند و برای همراهی امام اعلام آمادگی کردند. مسلم نامه‌ای به امام نوشت و پرشماری بیعت‌کنندگان را تأیید کرد و امام را به کوفه فراخواند

یزید هنگامی که خبر بیعت مردم با مسلم و نرمش نعمان بن بشیر (حاکم آن زمان کوفه) با آنان را شنید، ابن‌زیاد را (که آن هنگام حاکم بصره بود) به حکومت کوفه نیز منصوب کرد.ابن زیاد پس از ورود به کوفه به جستجوی پیوندیافتگان با مسلم بن عقیل پرداخت و سران قبایل را تهدید کرد.

روایات تاریخی از ترس مردم در پی تبلیغات همراهان عبیدالله و پراکنده شدن سریع آنان از اطراف مسلم حکایت دارند، تا جایی که شب‌هنگام مسلم تنها ماند و جایی برای خفتن نداشت و در نهایت پس از درگیری، با امان‌نامه محمد بن اشعث تسلیم و به قصر آورده شد؛ ولی ابن زیاد، امان پسر اشعث را بیجا خواند و دستور داد سر مسلم را از بدن جدا کنند

بنابر برخی گزارش‌های تاریخی، مسلم که نگران امام حسین(ع) بود، به عمر بن سعد که قریشی بود وصیت کرد. نخستین وصیت مسلم این بود که عمر کسی را نزد امام بفرستد و آن حضرت را از آمدن به کوفه منع کند در منطقه زباله پیام مسلم که هنگام شهادت به عمر بن سعد گفته بود، به دست امام رسید.


حرکت از مکه به سمت کوفه


امام حسین(ع) پس از چهار ماه و پنج روز اقامت در مکه، در روز سه‌شنبه، هشتم ذی حجه (همان روزی که مسلم در کوفه قیام کرد) به همراه ۸۲ نفر (که ۶۰ نفر آنان از شیعیان کوفه بودند)، مکه را به سوی کوفه ترک کرد.

برخی با تکیه بر شواهد تاریخی و روایی گفته‌اند امام حسین از ابتدا نیت عمره مفرده کرده‌ بود و بدین ترتیب از مکه خارج شد(رجوع کنید به: حج ناتمام)

در یک ماه آخر اقامت امام حسین(ع) در مکه که احتمال سفر آن حضرت به کوفه می‌رفت، بسیاری با این سفر مخالفت کردند و از جمله عبداللّه بن عبّاس و محمّد بن حنفیه نزد حضرت آمدند تا ایشان را از سفر به کوفه منصرف کنند؛ ولی توفیقی نیافتند.

پس از خروج امام حسین(ع) و یارانش از مکه، یحیی بن سعید فرمانده پاسبانان عمرو بن سعید بن عاص -فرماندار مکه - با گروهی از یارانش، راه را بر امام(ع) بستند؛ ولی حضرت اعتنایی نکرد و به راهش ادامه داد.

امام در هر منزل برای جذب افراد یا روشن‌کردن ذهن‌ها تلاش می‌کرد؛ از جمله در ذات عرق، شخصی با نام بشر بن غالب اسدی به امام رسید و اوضاع کوفه را آشفته توصیف کرد. حضرت سخن او را تأیید کرد. آن شخص از امام حسین(ع) درباره آیه «یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاس بِإِمَامِهِم» پرسید. حضرت فرمود:

                    امامان دو دسته‌اند: دسته‌ای که مردم را به هدایت می‌خوانند و گروهی که به ضلالت دعوت می‌کنند. کسی که امام هدایت را پیروی کند به بهشت می‌رود و کسی که امام ضلالت را پیروی کند، وارد جهنم می‌شود

بشر بن غالب با امام همراه نشد؛ ولی بعدها او را دیدند که سر قبر امام حسین(ع) گریه می‌کند و از یاری‌نکردن حضرت، اظهار پشیمانی می‌کند.

در منطقه ثعلبیه نیز فردی به نام ابوهرّه ازدی به امام رسید و علت سفر را جویا شد. حضرت فرمود:

                    امویان مالم را گرفتند، صبر کردم. دشنامم دادند، تحمّل نمودم. خواستند خونم را بریزند، گریختم.‌ای ابوهره! بدان که من به دست فرقه‌ای باغی(سرکش) کشته خواهم شد و خداوند لباس مذلّت را به طور کامل به تن آنان خواهد پوشاند و شمشیری بُرنده بر آنان حاکم خواهد کرد؛ کسی که آنان را ذلیل سازد.

فرستادن قیس بن مُسهر به کوفه

نقل شده چون امام حسین(ع) به منطقه بطنُ الرُّمّه رسید، برای کوفیان نامه‌ای نوشت و از حرکت خود به سمت کوفه خبر داد. امام نامه را به قیس بن مسهر صیداوی سپرد. او وقتی به قادسیه رسید، گروهی از ماموران ابن زیاد راه را بر او گرفتند تا از او بازجویی کنند. قیس به ناچار نامه امام را پاره نمود تا دشمنان از مضمون آن آگاه نشوند. وقتی قیس را دستگیر کردند و نزد ابن زیاد آوردند، ابن زیاد به او گفت: «به خدا سوگند تو را هرگز رها نمی‌کنم؛ مگر آنکه نام افرادی که حسین(ع) برای آنها نامه فرستاده است بگویی، و یا اینکه بر منبر بروی و حسین(ع) و پدر و برادرش را ناسزا بگویی! در این صورت تو را رها می‌کنم وگرنه تو را خواهم کشت!» قیس قبول کرد و برفراز منبر رفت ولی به جای سب امام(ع) گفت:

                    «من فرستاده حسین بن علی(ع) به سوی شما هستم، نزد شما آمده‌ام تا پیام او را برسانم. به ندای او لبیک گوئید.»

ابن زیاد دستور داد او را به بالای قصر دارالاماره بردند و به پایین افکنند.
فرستادن عبدالله بن یقطُر به کوفه

روایت شده که «امام حسین(ع) قبل از اطلاع از شهادت مسلم، برادر رضاعی (برادر شیری) خودعبدالله بن یقطر را به سوی مسلم فرستاد، که به دست حصین بن تمیم گرفتار و به نزد عبیدالله بن زیاد برده شد. عبیدالله دستور داد عبدالله بن یقطر را به بالای قصر دارالاماره برده تا در برابر مردم کوفه، امام حسین(ع) و پدر بزرگوارش را لعن کند! هنگامی که فرزند یقطر، بالای قصر رفت خطاب به مردم گفت:

        «ای مردم! من فرستاده حسین(ع) فرزند دختر پیامبر(ص) شمایم؛ به یاری او بشتابید و بر پسر مرجانه بشورید.».

عبیدالله چون چنین دید فرمان داد تا او را از بالای قصر به زیر انداختند. او در حال جان‌دادن بود که مردی آمد و او را به قتل رساند. خبر شهادت عبدالله بن یقطر به همراه خبر شهادت مسلم و هانی در منزل‌گاه زباله به امام رسید


 بعد از این قضیه امام حسین(ع) نامه‌ای نوشت و آن را به وسیله یکی از موالیان خود به نام سلیمان بن رزین، برای سران پنج قبیله بصره (یعنی قبایل: عالیه، بکر بن وائل، تمیم، عبد القیس و اَزْد) فرستاد. سلیمان به هر یک از سران بصره به نام‌های مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس، مُنذِر بن جارود، مسعود بن عمرو، قیس بن هَیثَم و عمرو بن عبیداللّه بن مَعمَر نسخه‌ای از نامه امام را رساند. مضمون این نامه‌ها که با متنی واحد نگارش یافته بود، چنین بود:

                «...شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر خدا(ص) فرا می‌خوانم. به راستی که سنّت، از میان رفته است و بدعتها زنده شده‌اند. اگر سخنم را بشنوید و از فرمانم پیروی کنید، شما را به راه درست، هدایت می‌کنم.»

هر یک از بزرگان بصره که نسخه‌ای از نامه امام(ع) را دریافت کردند آن را مخفی نگه داشتند به جز مُنذِر بن جارود که گمان بُرد این امر از نیرنگ‌های عبیداللّه بن زیاد است از این رو در شبی که فردای آن روز ابن زیاد قصد عزیمت به کوفه را داشت، موضوع را به وی گزارش داد. عبیداللّه نیز فرستاده امام(ع) را به حضور طلبیده او را گردن زد


ابن زیاد چون از حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه آگاه شد، حصین بن تمیم -رئیس شرطۀ خود- را همراه با چهار هزار نفر مرد نظامی به «قادسیه» اعزام کرد تا حد فاصل بین قادسیه تا «خفّان» و «قُطقُطانیه» تا «لَعلَع» را دقیقاً زیر نظر بگیرند تا از عبور و مرور کسانی که در این مناطق در تردد بودند مطلع گردند. حر بن یزید ریاحی و هزار سرباز تحت امر او نیز بخشی از این لشکر چهار هزار نفری بودند که از سوی حصین بن تمیم برای جلوگیری از حرکت کاروان امام حسین به منطقه اعزام شده بودند.

ابومخنف از دو مرد اسدی که امام را در این سفر همراهی می‌کردند، نقل کرده است که: «چون کاروان امام حسین(ع) از منزل‌گاه "شراف" حرکت کرد در میانه روز به طلایه‌داران لشکر دشمن رسید." پس امام(ع) به طرف “ذو حُسَم» روان شد

حر بن یزید و سپاهیانش به هنگام ظهر، در برابر امام حسین(ع) و یارانش قرار گرفتند. امام(ع) به یاران خود دستور دادند که سپاهیان حر و اسبانشان را سیراب کنند!

هنگام نماز ظهر فرا رسید، امام به مؤذن خود -حَجّاج بن مسروق جعفی- دستور داد تا اذان بگوید. چون هنگام اقامه نماز شد، امام حسین(ع) پس از حمد و ثنای الهی فرمود:

                    «ای مردم! این، عذری است به درگاه خداوند عزوجل و شما. من به سوی شما نیامدم مگر پس از آنکه نامه‌های شما به من رسید و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به نزد شما آیم و گفتید که ما امام نداریم، باشد که به وسیله من خدا شما را هدایت کند، پس اگر بر سر عهد و پیمان خود هستید من به شهر شما می‌آیم و اگر آمدنم را ناخوش می‌دارید، باز گردم.»

حر و سپاهیانش سکوت اختیار کردند و هیچ نگفتند. پس امام(ع) به مؤذن دستور داد که اقامه نماز ظهر را گفت. نماز جماعت برپا شد و حر و سپاهیانش نیز به امام اقتدا کردند. عصر همان روز امام حسین(ع) به یارانش فرمود تا برای حرکت، آماده شوند. سپس از خیمه بیرون آمد و به مؤذن خویش دستور فرمودند تا اعلان نماز عصر نماید. پس از اقامه نماز عصر امام(ع) رو به مردم کردند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:

                    «ای مردم! اگر تقوای الهی پیشه سازید و حق را برای کسانی که اهلیت آن را دارند بشناسید، مایه خشنودی خداوند را فراهم می‌سازید. ما اهل بیت نسبت به مدّعیانی که ادعای حقّی را می‌کنند که مربوط به آنها نیست و رفتارشان با شما بر اساس عدالت نیست و در حقّ شما جفا روا می‌دارند، سزاوارتر به ولایت بر شما هستیم. اگر شما برای ما چنین حقّی را قائل نیستید و تمایلی به اطاعت از ما ندارید و نامه‌های شما با گفتارتان و آراءتان یکی نیست، من از همین جا باز خواهم گشت.»

حر بن یزید گفت: من از این نامه‌هایی که شما گفتید، اطلاعی ندارم! ما جزو نویسندگان این نامه‌ها نبودیم. ما مأموریت داریم به محض روبرو شدن با شما، شما را به نزد عبیدالله بن زیاد ببریم

امام(ع) به همراهانش فرمود: "باز گردید!" چون خواستند بازگردند حر و همراهانش مانع شدند. حر گفت: "شما را باید نزد عبیدالله بن زیاد ببرم!"

امام(ع) فرمود: "به خدا سوگند به دنبال تو نخواهم آمد."

حر گفت: "من مأمور به جنگ با شما نیستم؛ ولی مأمورم از شما جدا نگردم تا شما را به کوفه ببرم، پس اگر شما از آمدن خودداری می‌کنید راهی را در پیش گیرید که شما را نه به کوفه برساند و نه به مدینه؛ تا من نامه‌ای برای عبیدالله بنویسم؛ شما هم در صورت تمایل نامه‌ای به یزید بنویسید تا شاید این امر به عافیت و صلح منتهی گردد و در پیش من این کار بهتر است از آنکه به جنگ و ستیز با شما آلوده شوم.

امام حسین(ع) از ناحیه چپ راه «عذیب» و «قادسیه» حرکت کردند؛ در حالی که فاصله آنها تا «عذیب» سی و هشت میل بود، و حر هم با آن حضرت(ع) حرکت می‌کرد
رسیدن پیک عبیدالله

پس از دمیده شدن سپیده صبح، امام(ع) در منزل‌گاه «بیضه»توقف کرد و نماز صبح به جای آورد و سپس با یاران خود حرکت کرد؛ تا اینکه نزدیک ظهر به سرزمین «نینوا» رسیدند پیک عبیدالله بن زیاد نامه‌ای برای حر آورد که در آن خطاب به حر نوشته بود: «چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین(ع) سخت گیر، و او را فرود نیاور مگر در بیابان بی‌حصار و بدون آب. به فرستاده‌ام دستور داده‌ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام.

حر نامه ابن زیاد را برای آن حضرت(ع) قرائت کرد، امام(ع) به او فرمود: "بگذار در «نینوا» و یا «غاضریه» فرود آییم."حر گفت: "ممکن نیست، زیرا عبیدالله آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!"

زهیر بن قین گفت: "به خدا سوگند چنان می‌بینم که پس از این، کار بر ما سخت‌تر گردد، یابن رسول الله(ص) ! اکنون جنگ با این گروه[حر و یارانش] برای ما آسان‌تر است از جنگ با آنهایی که از پی این گروه می‌آیند، به جان خودم سوگند که در پی اینان کسانی می‌آیند که ما را طاقت مبارزه با آنها نیست." امام(ع) فرمود: «درست می‌گویی‌ای زهیر؛ ولی من آغازکننده جنگ نخواهم بود.»

زهیر گفت: "در این نزدیکی در کنار فرات آبادی‌ای است که دارای استحکامات طبیعی است به گونه‌ای که فرات از همه طرف به آن احاطه دارد مگر از یک طرف." امام حسین(ع) فرمود: "نام این آبادی چیست؟" عرض کرد: عقر امام(ع) فرمود: "پناه می‌برم به خدا از "عقر!"

پس با هم حرکت کردند تا به کربلا رسیدند. حُر و یارانش، جلوی کاروان امام حسین(ع) ایستادند و آنان را از ادامه مسیر، باز داشتند.

وقتی که حُر به امام(ع) گفت: "همین جا فرود آی که فرات، نزدیک است." امام(ع) فرمود: «نام اینجا چیست؟»

گفتند: کربلا

فرمود: اینجا، جایگاه کَرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حرکتش به سوی صفین، از اینجا گذشت و من با او بودم. ایستاد و از نام آن پرسید. نامش را به او گفتند. پس فرمود: «اینجا، جایگاه فرود آمدن مَرکب‌هایشان، و اینجا، جایگاه ریخته شدن خون‌هایشان است.» موضوع را پرسیدند. فرمود: «کاروانی از خاندان محمد(ص)، اینجا فرود می‌آیند.»

امام حسین(ع) فرمود: «اینجا، جایگاه مَرکب‌ها و خیمه‌گاه ما و قتلگاه مردان‌ما و جای ریخته شدن خون‌هایمان است.» آنگاه فرمان داد که بارهایش را در آنجا، فرود آوردند. آن روز مصادف بود با پنج شنبه، دوم محرّم[۹۰] و به نقلی دیگر مصادف با روز چهارشنبه، اوّل محرّم سال شصت و یک هجری بود

نقل شده که پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسین(ع) فرزندان و برادران و اهل بیتش را جمع کرد و به آنان نگاهی کرد و گریست؛ سپس فرمود: «خداوندا بدرستی که ما عترت و خاندان پیامبرت محمد(ص) هستیم که [از شهر و دیارمان] اخراجمان کردند و پریشان و سرگردان از حرم جدمان[رسول خدا(ص)] بیرون شدیم و بنی امیه به ما تعرض کردند؛ خدایا پس حق‌مان را از آنان بگیر و ما را برابر ظالمان یاری ده.»

پس رو به اصحاب کرده فرمود:

اَلنَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ
 (ترجمه: مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگی‌شان در رفاه است پس هر‌گاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم می‌شوند.‌)


سپس امام زمین کربلا را که چهار میل در چهار میل وسعت داشت از ساکنان نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خرید و با آنان شرط کرد که مردم را به سوی قبرش راهنمایی کنند و از زائرانش سه روز پذیرایی کنند

پس از فرود آمدن امام حسین(ع) و یارانش در کربلا در دوم محرم سال شصت و یک هجری، حر بن یزید ریاحی نامه‌ای به عبیداللّه بن زیاد نوشت و او را از فرود آمدن امام(ع) در این سرزمین با خبر ساخت. در پی این نامه، عبیداللّه نامه‌ای خطاب به امام(ع) نوشت:

                    «امّا بعد،‌ای حسین از فرود آمدنت در کربلا با خبر شدم؛ امیرمؤمنان -یزید بن معاویه- به من فرمان داده که لحظه‌ای چشم بر هم ننهم و شکم از غذا سیر نسازم تا آن که تو را به خدای دانای لطیف ملحق ساخته یا تو را به پذیرش حکم خود و حکم یزید بن معاویه وادار نمایم. والسّلام»

نقل شده امام(ع) پس از خواندن این نامه، آن را به کناری پرتاب کرد و فرمود:

                    «قومی که رضایت خود را بر رضایت آفریدگارشان مقدّم بدارند رستگار نخواهند شد.»

پیک ابن زیاد به حضرت(ع) عرض کرد: یا اباعبداللّه پاسخ نامه را نمی‌دهی؟ امام حسین(ع) فرمود: «پاسخش عذاب دردناک الهی است که به زودی او را فرا می‌گیرد.»

پیک نزد ابن زیاد بازگشت و سخن حضرت را به او بازگفت. عبیدالله نیز دستور تجهیز سپاه برای جنگ با امام(ع) را داد
ورود عمر بن سعد به کربلا

عمر بن سعد، فردای آن روزی که امام حسین(ع) در کربلا فرود آمد -یعنی روز سوم محرم- به همراه چهار هزار نفر از مردم کوفه وارد کربلا شد. در چگونگی آمدن عمر بن سعد به کربلا گفته شده: عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد را فرمانده چهار هزار تن از کوفیان کرده و به او دستور داده بود تا آنان را به "ری و دَستَبی برده با دیلمیانی که بر این منطقه چیره شده بودند، مبارزه کند. عبیداللَّه همچنین فرمان حکومت ری را نیز به نام عمر نوشته بود و او را به سمت فرمانداری این شهر برگزیده بود. پسر سعد به همراه یاران خود از کوفه بیرون رفت و در منطقه‌ای در بیرون کوفه به نام "حمام اعین" اردو زد. او برای رفتن به ری آماده می‌شد که موضوع قیام امام حسین(ع) پیش آمد و چون امام به سوی کوفه حرکت کرد ابن زیاد، عمر بن سعد را پیش خواند و به او دستور داد نخست به جنگ امام حسین(ع) برود و چون از آن فارغ شد به سوی محل حکومت خود حرکت کند. ابن سعد جنگ با امام حسین(ع) را خوش نمی‌داشت از این رو از عبیدالله خواست تا او را از این کار معاف بدارد؛ اما ابن زیاد معافیت او را منوط به پس دادن فرمان حکومت ری کرد

عمر بن سعد چون اصرار عبیدالله بن زیاد را دید گفت: [به کربلا] می‌روم. پس با چهار هزار نفر سپاهی حرکت کرد و فردای روزی که امام حسین(ع) در نینوا فرود آمده بود به آن جا رسید
آغاز گفتگوهای امام(ع) و عمر بن سعد

عمر بن سعد پس از آمدن به کربلا خواست پیکی سوی امام بفرستد تا از او بپرسد «...برای چه به این سرزمین آمده است و چه می‌خواهد؟» و این کار را به عزره بن قیس احمسی و دیگر بزرگانی که نامه دعوت به آن حضرت(ع) نوشته بودند، پیشنهاد کرد؛ اما آنان از انجام این کار خودداری کردنداما کثیر بن عبدالله شعیبه پذیرفت و به سوی اردوگاه امام حسین(ع) حرکت کرد.

اما چون ابوثمامه صائدی نگذاشت کثیر همراه با سلاح خود نزد امام(ع) برود، بی‌نتیجه پیش عمر بن سعد بازگشت.

پس از بازگشت کثیر بن عبداللَّه، عمر بن سعد از قرة بن قیس حنظلی خواست تا نزد امام حسین(ع) برود و او پذیرفت.

امام حسین(ع) در جواب پیام عمر بن سعد به قره فرمود: “مردم شهرتان به من نامه نوشتند که بدین جا بیایم. اکنون اگر مرا نمی‌خواهند باز می‌گردم.” عمر بن سعد از این پاسخ شاد شد. پس نامه‌ای به عبیداللَّه بن زیاد نوشت و او را از سخن امام(ع) آگاه کرد.

عبیداللَّه بن زیاد در جواب نامه عمر بن سعد، بیعت حسین(ع) و یارانش با یزید بن معاویه را درخواست کرد.
تلاش ابن زیاد برای ارسال سپاه به کربلا

پس از فرود آمدن امام حسین(ع) در کربلا، عبیداللّه بن زیاد، مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و عطایای یزید- تا چهار هزار دینار و دویست هزار درهم- را در میان بزرگان‌شان تقسیم کرد و آنان را به یاری عمر بن سعد در جنگ با امام حسین(ع) فرا خواند.

عبیدالله بن زیاد عمرو بن حریث مخزومی را به کارگزاری کوفه گماشت و خود نیز با یارانش از کوفه بیرون آمد و در نخیله اردو زد و مردم را وادار به حرکت به نخیله نمود و [جهت جلوگیری از پیوستن کوفیان به سپاه امام حسین(ع)] پل کوفه را در اختیار گرفت و اجازه نداد کسی از آن عبور کند.
تصویر سازی نبرد در کربلا

به دستور عبیدالله بن زیاد، حصین بن تمیم و چهار هزار سپاهی تحت امر او از قادسیه به نخیله فرا خوانده شدند. محمد بن اشعث بن قیس کندی و کثیر بن شهاب و قعقاع بن سوید نیز از سوی ابن زیاد مأموریت یافتند تا مردم را آماده نبرد با اباعبدالله الحسین(ع) کنند. ابن زیاد همچنین سوید بن عبدالرحمن منقری را به همراه چند سوار به کوفه فرستاد و به او دستور داد تا در کوفه جستجو کند و هر کس را که از رفتن به جنگ اباعبدالله(ع) خودداری کرده است، پیش او بیاورد. سوید در کوفه به جستجو پرداخت پس مردی از شامیان را که برای مطالبه میراث خود به کوفه آمده بود، بازداشت کرده، نزد ابن زیاد فرستاد. ابن زیاد نیز [جهت ترساندن مردم کوفه] دستور قتل او را صادر کرد. مردم که چنین دیدند همگی حرکت کردند و به نخیله رفتند

با گرد آمدن مردم در نخیله، عبیدالله به حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعی و شمر بن ذی الجوشن دستور داد تا جهت یاری ابن سعد به لشکرگاه او بپیوندند.شمر اولین نفری بود که فرمان او را اجرا کرد و آماده حرکت شدپس از شمر، زید (یزید) بن رَکاب کلْبی با دو هزار نفر، حُصَین بن نُمَیر سَکونی با چهار هزار نفر، مُصاب ماری (مُضایر بن رهینه مازِنی) با سه هزار تن و حصین بن تمیم طهوی با دو هزار سپاهی و نصر بن حَربه (حَرَشه) با دو هزار تن از کوفیان حرکت کردند و به سپاه عمر بن سعد پیوستند. آن‌گاه ابن زیاد، مردی را به سوی شَبَث بن رِبعی ریاحی فرستاد و از او خواست که به سوی عمر بن سعد حرکت کند. شبث نیز با هزار سوار، به عمر بن سعد پیوست. پس از شبث، حجّار بن اَبجَر با هزار سوار و پس از او محمد بن اشعث بن قیس کندی با هزار سوارو حارث بن یزید بن رویم نیز از پی حجار بن ابجر روانه کربلا شدند. عبیدالله بن زیاد هر روز صبح و ظهر، گروهی از نظامیان کوفی را در دسته‌های بیست، سی، پنجاه تا صد نفری، به کربلا می‌فرستاد تا این که در ششم محرم تعداد نفرات سپاه عمربن سعد به بیش از بیست هزار تن رسید عبیداللّه، عمربن سعد را فرمانده همه آنان نمود.
تلاش حبیب بن مظاهر برای گردآوری یارانی برای امام(ع)

پس از گرد آمدن سپاهیان دشمن در کربلا، حبیب بن مظاهر اسدی با دیدن یاران اندک امام(ع) با اجازه امام خود را به طور ناشناس به طایفه‌ای از قبیله بنی اسد رساند و درخواست یاری فرزند دختر پیامبر خدا(ص) را خواستار شد.

بنی اسد، همراه حبیب بن مظاهر اسدی شبانه به سوی لشکرگاه امام حسین(ع) در حرکت بودند که چهار صد یا پانصد سوار از سپاه عمر بن سعد به سردستگی ازرق بن حرب صیداوی در کناره فرات راه را بر آنان بستند. کار به درگیری کشیده شده و بنی اسد به خانه‌هایشان بازگشتند و حبیب به تنهایی نزد امام(ع) بازگشت.
هفتم محرم و بسته شدن آب

در روز هفتم محرم، عبیدالله بن زیاد در نامه‌ای از عمر بن سعد خواست که میان آب و حسین(ع) و یارانش جدایی افکند تا یک قطره از آن ننوشند.

چون این نامه به دست عمر بن سعد رسید به عمرو بن حجاج زبیدی فرمان داد تا با پانصد سوار به کنار شریعه فرات برود و مانع دسترسی امام حسین(ع) و یارانش به آب شوند.

در برخی منابع نقل شده که پس از بسته شدن آب و شدت گرفتن تشنگی، امام حسین(ع) برادر خود، عباس را به حضور طلبید و او را با سی سوار و بیست پیاده به همراه بیست مشک به طلب آب فرستاد. آنان شبانه در حالی که نافع بن هلال جملی با پرچم در پیشاپیش گروه در حرکت بود به راه افتادند و خود را به شریعه فرات رساندند. عمرو بن حجاج که مأمور حراست از فرات بود، به مقابله با یاران امام حسین(ع) برخاست. گروهی از یاران امام(ع) مشک‌های آب را پر کردند و گروهی دیگر چون قمر بنی هاشم(ع) و نافع بن هلال مشغول جنگ شده از آنان در برابر هجوم دشمنان محافظت می‌کردند تا بتوانند آب را به سلامت به خیمه‌ها برسانند. یاران امام(ع) موفق شدند آب را به خیمه‌های امام(ع) برسانند.
آخرین گفتگوهای امام حسین(ع) با عمر بن سعد

با فرود آمدن پی در پی لشکرها در اردوگاه عمر بن سعد، امام حسین(ع) عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و به او پیغام داد که می‌خواهم امشب تو را در میان دو اردوگاه ملاقات کنم. شب هنگام، امام(ع) و ابن سعد هر یک با همراهی بیست سوار به محل ملاقات آمدند؛ حضرت(ع) به جز برادرش -ابوالفضل العباس(ع)- و فرزندش -علی اکبر(ع)-، از سایر یاران خود خواست تا فاصله بگیرند ابن سعد نیز فرزندش –حفص- و غلامش را نگاه داشت و به دیگران دستور داد تا عقب بروند. به نقل برخی منابع در این دیدار امام(ع) به او فرمود:...از این خیال و اندیشه ناصواب در گذر و راهی که صلاح دین و دنیای تو در آن است، اختیار کن... عمر قبول نکرد و امام(ع) چون چنین دید فرمود: “خداوند تو را هلاک سازد و در روز قیامت نیامرزد؛ امید دارم که به فضل خدا از گندم ری نخوری” سپس بازگشت.
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: درباره واقعه کربلا، ،
:: برچسب‌ها: تور کربلا, تور زمینی کربلا, تور هوایی کربلا, امام حسین, مکه, مدینه, کربلا, ,

نوشته شده توسط رامش در سه شنبه 13 مهر 1395


:: هتل درجه الف المیزان کربلا
:: تور کربلا عید فطر
:: رستوران رکن السلطان بهترین رستوران کربلا
:: رستوران کباب نبیل در کربلا
:: هتل روتانا کربلا
:: هتل الاشیقر در کربلا
:: تور کربلا ویژه اردیبهشت
:: نکات مهم در سفر به کربلا
:: رستوران های معروف کربلا
:: رستوران زعفران در شهر کربلا
:: راهنمای سفر به نجف اشرف
:: هتل المحمود کربلا
:: هتل الاشیقر در کربلا
:: اقامت هتل فندق العقیله در کاظمین
:: لذت غذا در رستوران الفردوس کربلا
:: مقبره ذوالکفل نجف اشرف
:: رستوران النخیل در کربلا
:: هتل لارسا کربلا
:: تور کربلا نوروز 98
:: هتل دره الحسین کربلا





تلفن دفتر فروش تور کربلا

54 44 67 43 021

67 43 67 43 021

835 2100 0937

آقای صبوری

ساعات تماس

9 صبح تا 7 بعد از ظهر






:: آبان 1399
:: ارديبهشت 1398
:: فروردين 1398
:: اسفند 1397
:: بهمن 1397
:: دی 1397
:: آذر 1397
:: آبان 1397
:: مهر 1397
:: شهريور 1397
:: مرداد 1397
:: تير 1397
:: خرداد 1397
:: ارديبهشت 1397
:: فروردين 1397
:: اسفند 1396
:: بهمن 1396
:: دی 1396
:: آذر 1396
:: آبان 1396
:: مهر 1396
:: شهريور 1396
:: مرداد 1396
:: تير 1396
:: خرداد 1396
:: ارديبهشت 1396
:: فروردين 1396
:: اسفند 1395
:: بهمن 1395
:: دی 1395
:: آذر 1395
:: آبان 1395
:: مهر 1395
:: شهريور 1395
:: مرداد 1395
:: تير 1395
:: خرداد 1395
:: ارديبهشت 1395
:: فروردين 1395
:: اسفند 1394
:: بهمن 1394
:: دی 1394
:: آذر 1394
:: آبان 1394
:: مهر 1394
:: شهريور 1394
:: مرداد 1394
:: تير 1394
:: خرداد 1394
:: ارديبهشت 1394
:: فروردين 1394
:: اسفند 1393
:: بهمن 1393
:: دی 1393
:: آذر 1393
:: آبان 1393
:: مهر 1393
:: شهريور 1393
:: مرداد 1393
:: تير 1393

آبر برچسب ها

تور کربلا , تور هوایی کربلا , تور زمینی کربلا , تور هوایی کربلا , کربلا , کربلا , تور کربلا هوایی , تور زیارتی کربلا , ثبت نام کربلا , تور زمینی کربلا , ثبت نام تور کربلا , امام حسین , زیارت کربلا , تور کربلا , تور زیارتی به کربلا ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ |